از روي پشت بوم نگاش ميكردم، اومد توي حياط، يه استانبولي و يه جعبه ميوهي خالي دستش بود، و يه كيسه پلاستيكي، سر صبر يه آتيش تميز درست كرد و ايستاد كنارش، يه ذره به آتيش نگاه كرد و بعد يه مشت كاغذ رو يكي يكي خيلي بادقت، انگار كه هركدوم يه فرمان حكومتي باشن، از توي كيسه درآورد و انداخت توي آتيش،ميدونستم دوست دختر داره، هرچند تو اين سن سال اين بچه بازيا ازش بعيد بود، ولي تنها حدسي كه تونستم بزنم اين بود كه نامهها يا چيزي رو كه مربوط به اون باشه داره ميسوزونه، بدجوري فضوليم گل كرد، آروم رفتم پايين و پشت سرش وايسادم، اون چيزايي كه داشت ميانداخت توي آتيش «عكس» بودن، منظرهي جالبي نبود، ياد فيلماي اول انقلاب افتادم، اونايي كه نشون ميداد وقتي ساواكيا ميريختن توي يه خونهي تيمي، اولين كاري كه اعضاي اون خونه ميكردن آتيش زدن عكسها و مدارك بود...
تاحالا عكس آتيش زدي؟ خيلي قشنگ ميسوزن، مخصوصا قديمياش، اينو نيگا،مال دو سالگيمه، ببين چقدر شبيه دخترام.
يه كمي اين پا و اون پا شدم، فكر نميكردم متوجهام شده باشه...
ببين، توپولي موپولي و سفيد، عجب موهايي داشتم، خوب...خداحافظ
فكر كردم با منه، يعني برو شر رو بكن، ولي با عكس بود، خداحافظي كرد و انداختش توي آتيش، عكس اول كوشه هاش سياه شد، يه كم كج و راست شد (انگاري دوست نداشت آتيش بگيره) و بعد يه دفعه تاول زد، عين اينكه پسر توي عكس آبله درآورده باشه. فكرمو خوند، گفت:
ببين انگار آبله درآوردم.
مثل اينكه چندشش شد، روش رو برگردوند و بقيهي عكسا رو همونجور با پلاستيك انداخت توي استانبولي، پلاستيك دود كرد و بوي گندش بلند شد. برگشتم طرفش، ديدم تكيه داده به ديوار، صورتش رو نگاه نكرده بودم، چشماش وق زده بود.
راحت شدم، باور نميكني چقدر راحت شدم، تو نميفهمي، انگار كه زايمان كردم، انگار اين تخم حروم رو بعد از اين همه سال پس انداختم، تو كه نميدوني، يه چيز خوب تو اين لامصبا نبود، هردونهاش رو كه ميديدي، يه كوه غم و بدبختي مياومد روي دلت. اصلا همه اينا به درك، يارو دلش ميگيره، اتفاقي براش مياوفته، چه ميدونم، ميره پيش كسي يا به كسي زنگ ميزنه، دو كلمه حرف ميزنه، درد و دل ميكنه يا نميكنه، همينقدر كه صداش رو ميشنوه آروم ميشه...
ميخواستم بگم تو كه همچين تنها هم... حرفمو خوردم
... ما كه آدم نيستيم، باس تا شب لجنهاي ديروزمون رو هم بزنيم و تا صبح كابوس جفت و طاق ببينيم، چاره چيه؟ خداييش ساعت سهي صبح در خونهي كيو بزنم كه تحويلم بگيره؟ كه چهارتا فحش حوالم نكنه؟ فكر ميكني اصلا كسي اينقدر مرام واسه ما خرج بكنه كه فحشمون هم بده؟ ما روزش كه روزه، فراموشيم، شبش رو چي انتظار داري؟
ميدونستم صداي من خيلي بهكار شباش نميآد، واسه همين مرام الكي نيومدم، اما وقتي داشت ميرفت خوب پاييدم كه ببينم استانبولي رو كجا سينهي ديوار تكيه ميده.