خرمشهر، شهر خون، آزاد شد
كار كوچكي نبود
هيچ كار كوچكي نبود
هنگاميكه كفتارها
با آن شمايل هولناك
دندان در تن ما ميفشردند
تو با تمام شجاعت كودكانهات
با اعتقاد تمام به اينكه
هركه ميخندد يار ماست
دل به خندهي كفتاران بستي؛
سينه يه تيغ سپردي؛
هيچ كار كوچكي نبود
تو با آن صورت معصوم
درخون جوانه زدي
در كمال سادگي عشق ورزيدي
تو نه يك بار
هزارن بار مردي (MORDI)
تو هنوز بر سر هر خيابان جان ميكني
تو برترين فرزند اين خانهي پوسيده بودي
كار كوچكي نبود،
سقف خانه فرو نريخت،
اما،
در سراي سترون ما
خون تازهاي نيست
كه خرج پايهها كنيم
پنجشنبه, ۳خرداد, ۱۳۸۶