جايي براي واگفت هذيان‌ها

دوشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۵

يك مشت گربه

من هروقت راه مي‌رم حالم بهتر مي‌شه، يعني هروقت حالم گرفته‌است راه مي‌رم كه حالم بهتر بشه، بيشتر وقتا جواب مي‌ده، انگار راه كه مي‌رم تمام بدبختيام پشت سرم جا مي‌مونن، ازَم كنده مي‌شن و مي‌ريزن رو زمين. اما ديشب؛ ديشب خيلي حالم بد بود، از مطب دكتر خيلي دير اومده بودم بيرون، شلوغ بود، خلاصه همينجور برا خودم اومدم، تقريبا سه،‌ چهار ساعتي راه رفتم، نشد كه نشد، دلم گرفت، بد دلم گرفت، نزديكاي خونه بودم، يه پارك خلوتي اينجا هست، يه گوشه نشسته بودم، خيلي دلم مي‌خواست يه دل سير عربده بزنم، دوست داشتم به هركي مي‌شناسم فحش بدم و بعد برم تو يه سوراخي، جايي، تا جا داره گريه كنم. بدبختي؛ ما گريه كردنمون هم برا خودش آداب داره كه هيچوقت جور نيست. ديشب دلم گرفت، بد دلم گرفت، اصلا اين زندگي نكبتي هميشه همينطوره، هيچ وخ اون جوري كه انتظارش رو داري نيست، هميشه يه گندي توشه، وقتي تو خيابون يه كوفتيت مي‌شه و پس مي‌اوفتي يكي كه نمي‌شناسيش و نمي‌خواي، مي‌آد كمكت و تو بايد كلي خجالت بكشي كه چرا يه دفه سرت گيج رفته و ولو شدي، يا وقتي حال نداري ريخت خودتو تو آينه ببيني و خدا خدا مي‌كني اوني كه بايد، زنگ بزنه و با چهار كلمه حرف، شادت كنه، برعكس، اونكه امروز خبري ازش نمي‌شه هيچ، يكي ديگه يادت مي‌ندازه كه چه گندي به زندگيش زدي و حالتو بدتر مي‌گيره. اصلا نمي‌دونم چرا اينجوريه؛ والا به خدا ما هروقت دستمون رسيده، يه دستي گرفتيم، حداقل ديگه لگد نزديم، ولي اين ديگه رسمش نمي‌شه، خداييش نمي‌شه، وقتي مي‌خوايي‌شون همه برات ناز كنن، بازم مرام همون بابايي كه ديشب تو خيابون به دادمون رسيد، مي‌تونست رد شه و يه فحشم حوالمون كنه. يكي از دوستام مي‌گفت هيچ فرقي نمي‌كنه كي باشه، برادرت، پدرت، زنت، يا هر كي، تا وقتي ميزوني مي‌خوانت. فرض كن شب كنار زنت خوابيدي، يه ماري عقربي چيزي نيشت مي‌زنه، تا صدات در مي‌آد، پشتش رو مي‌كنه بهت كه يعني ”چته؟ خفه شو بزار كپه‌ي مرگم رو بزارم“ ‏
همين.‏

Die, Die, My Darling

متن اصلي ترانه

Die die die my darling
Don't utter a single word
Die die die my darling
Just shut your pretty eyes
I'll be seeing you again
Yeah I'll be seeing you in hell
So dont cry to me oh baby
Your future's in an oblong box
Dont cry to me oh baby
You should have seen it a comin' on
Dont cry to me oh baby
Had to know it was in your power
Dont cry to me oh baby
Dead end goal for a dead end girl
Dont cry to me oh baby
And now your life drains on that floor
Dont cry to me oh baby
Die, die, die my darling
Don't utter a single word
Die, die, die my darling
Just shut your pretty mouth
I'll be seeing you again
I'll be seeing you in hell
Dont cry to me oh baby
Your future's in an oblong box
Dont cry to me oh baby
You should have seen it a-comin' on
Dont cry to me oh baby
Had to know it was in your power
Dont cry to me oh baby
Dead-end goal for a dead-end girl
Dont cry to me oh baby
Now your life drains on that floor
Dont cry to me oh baby
Die, die, die my darling
Don't utter a single word
Die, die, die my darling
Shut your pretty mouth
I'll be seeing you again
I'll be seeing you in hell
Die, die, die
Die, die, die
Die, die, die
Die...

پايان

Die, Die My Darling‏
اين قطعه‌ با الهام از ترانه‌ي بالا، اثر گروه متاليكا نوشته شده است‏:‏

بر من فرياد نكن‏‏‏
تو خود بايد ‏
هنگام كه در توان‌ات بود‏‏
مي‌ديدي، مي‌شنيدي‏
وقتي‌كه التماس كردم‏
”بازي نيست، بازيگر است“‏

كنون اما، ‏‏
فرصتي بيش نمانده‏‏
مرگ، خواه با بال‌هايي آهنين ‏
خواه با لبخندي دلربا‏
ايستاده راست بر بالين‌ات‏‏
گريزي كو؟‏‏
تا ساعتي،‏‏
جانت اسير برزخ است‏‏
جسمت اسير خاك‏‏
با نگاه‌ات لابه نكن‏‏
چشمان فريبنده‌ات را ببند،‏
بمير عزيزكم، بمير‏‏
اين پايان است‏‏
پاياني پوچ بر بيهودگي‌‌ ما‏
بر من فرياد نكن‏‏
حتي كلمه‌اي نگو‏‏
دهان وسوسه‌گرت را ببند و ‏‏
بمير عزيزكم، بمير‏‏
‏‏‏‏

شنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۵

گلزار

هميشه فكر مي‌كردم آدم براي اينكه محبوب باشه بايد يه چيزي داشته باشه، يعني يه چيز شاخص، طبعا اولين چيزي‌كه به ذهنم مي‌رسه پوله، قيافه هم البته عامل مهميه، داشتن يه خانواده‌ي مهم يا متشخص يا اصطلاحا باكلاس كه بتوني با تكيه به اونا خودت رو جلوه بدي، يا اينكه چيز خاصي رو بدوني يا كار خاصي رو بلد باشي مثلا بازيگر باشي يا نوازنده. خوب البته چيزاي ديگه‌اي هم هستند كه يا به چشم نمي‌آن يا اينكه از ديد خيلي‌ها اصلا نكته‌ي برجسته‌اي محسوب نمي‌شن. ‏‏

حقيقتش، اصل مطلب اينه كه هميشه بعد از فكر كردن به اين چيزا به ياد خودم مي‌افتم، يه جورايي مي‌گردم تا ببينم چيزي هست كه بتونم با پررنگ جلوه دادن‌اش خودم رو تو چشم بيارم يا نه؟ خوب من مطمئنا پولدار نيستم، حتي فكر نمي‌كنم متوسط هم باشم، مثلا ما تا همين چند سال قبل تلوزيون رنگي نداشتيم، شايد اگه تلوزيون سياه و سفيد قديمي‌مون خراب نمي‌شد، هنوز هم نداشتيم. قيافه هم كه بهتره زياد راجع بهش حرف نزنم، فقط با يه كمي اغماض مي‌تونم بگم معموليه. خانواده‌ام هم به هيچ‌وجه خانواده‌ي مهم و با اصل و نصبي نيستن. من قديمي ترين كس از اجدادم رو كه مي‌شناسم، پدر بزرگمه كه يه دهاتي ساده بوده، پدرم تقريبا بي‌سواده و مي‌شه گفت هر جور كار كم ارزشي انجام داده، از دلاكي حموم عمومي بگير تا آبدارچي و نظافت‌چي شركت، مادرم هم به زحمت سواد ابتدايي داره. خودم هم چيز خاصي ندارم، يه ليسانس پيزوري كه الآن هر بقالي داره، به اضافه‌ي يه مشت اراجيف كه از اين طرف و اون طرف خوندم يا شنيدم، اونم اگه كسي سرش تو حساب باشه سريع گندش در مي‌آد كه چيزي بارم نيست. خوب تقصير من چيه كه پدرم پول نداشت اسم من رو تو فلان كلاس زبان بنويسه يا بهمان ساز رو برام بخره، الان هم كه خودم مي‌تونم اين كارا رو بكنم ديگه نه دل و دماغش رو دارم نه وقتش رو.‏

زياد كشش ندم، هروقت يه آدمي رو مي‌بينم كه مورد توجه بقيه‌است يا دور و بري‌هام راجع بهش حرف مي‌زنن و دوستش دارن، نا خودآگاه همه‌ي اين فكرا از سرم مي‌گذره، و هميشه هم آخرش مثل الآنه، به اينجا مي‌رسم كه اگه محبوب كسي شدم، زياد دلم خوش نشه، آخه بالاخره ما اين پايين پايينا ايم، خيلي‌ها رو كله‌ي ما وايستادن، كافيه طرف چشمش رو باز كنه و يكيشون رو ببينه، همين، تموم.‏