جايي براي واگفت هذيان‌ها

شنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۴

عشق بازي

دمي كه ماه پنهان است‏
به‌سان لحظه‌ي ناب دل‌كندن‏
در آن زمان كه دود سيگار‏
به‌زير سنگيني نگاه‏
سفيد و محو مي‌شود‏
بي‌انكه بخواني‌ام‏
صدايم كن‏
روزي كه مي‌انديشم در گوشه گوشه‌ي اين تن‏
با نرمي و ناز گويي
چيزي رسوخ مي‌كند‏
شبي كه مست، بي تو، سرشار التماس‌ام‏
از خود مران مرا‏
بي‌آنكه بخواني‌ام ‏
با زبان بوسه‌ها‏
صدايم كن‏

جمعه، دی ۳۰، ۱۳۸۴

امروز

همين امشب بهش زنگ مي‌زنم و فردا باهاش قرار ميذارم، ... تو خيلي بي‌رگي... من الان دارم يكي ديگه رو به تو ترجيح مي‌دم... چرا هيچي نمي‌گي؟... من جلوي چشم تو شماره تلفن دوستت رو نوشتم، مي‌خوام بهش زنگ بزنم... بي غيرت... يه كاري بكن... مي‌خواي يه تيكه كاغذ بهت بدم كه روش به من فحش بدي؟‏

عزيزم!‏
چي‌كار بايد بكنم؟‏
برام مثل روز روشنه، وقتش كه برسه هيچ قدرتي نمي‌تونه تورو كنار من نگه داره، همه‌ي ما از همين قانون ساده پيروي مي‌كنيم، يه روز مي‌آييم و يه روز مي‌ريم، تو هم يه روز به سادگي يه تيكه از قلب من رو جدا مي‌كني و مي‌ري، اين قانونشه، اگه فردا اين كار رو نكني پس فردا حتما مي‌كني، پس بيا عاقل باشيم، اگه امروز حس مي‌كني كه دوستم داري، امروز رو عشقه؛ چرا با اين حرفا خرابش كنيم؟ از كجا معلوم كه فردا هم حاضر باشي به‌خاطر من نيم ساعت تو سرما منتظر بموني؟ امروز كه دوستت دارم كاري كن تمام حرفاي دلم رو برات بگم، كاري نكن كه فردا حسرت امروز رو بخورم، كاري نكن كه يه عالمه حرف نگفته روي دلم مونده باشه، امروز اجازه بده كه لمس‌ات كنم، اجازه بده كه اگر شده حتي براي يه مدت كوتاه حس كنم، يه نفر سواي بقيه‌ي آدما، من رو يه جور ديگه دوست داره. از فردام نمي‌ترسم، گور پدرش، از ازدست دادن امروزمون وحشت دارم، بيا فكر كنيم فقط امروز با هم هستيم،‌ اون وقت مي‌بيني كه ديگه نه دوست داري داد بزني، نه فحش بدي، نه حسادت كني. فقط و فقط مي‌خواي دوست داشته باشي و به‌زبون بياريش.‏

بگو، دوستم داري‏
بپرس، دوستم داري؟‏