جايي براي واگفت هذيان‌ها

شنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۴

آرش

چه كسي مي‌داند، دست‌هايت جاي خالي چيست؟‏
چه كسي مي‌داند، - به سينه - كدامين ترس ملعبه‌ي توست؟‏
خنده‌ات گويي از تهِ كوچه‌هاي دور و محو‏
مرا به بازديد خاطرات‌ام مي‌خواند‏
خنده‌اي تنها برلب.‏

مي‌شناسم‌ات‏
شايد از عمق شبي گرم ‏
كه در‌آن ‏
من هم‏
چيزي را به بازي گرفته‌ام‏
چيزي به اندازه‌ي تمام قلبم‏
چيزي كه ما را - من و تو - شكسته‌است‏

بخند‏
تنها بر لب‏
بگذار لودگي، مهري باشد بر سند حماقت آنان‌كه سينه‌ات را نمي‌كاوند‏
آنجا كه ايستاده‌اي، مرز نزديكي‌است، اما‏
چه كسي مي‌داند، كه تنها درآن مي‌توان تاب آورد؟‏

مي‌شناسم‌ات‏
باور كن‏
سال‌هاست مي‌شناسم‌ات‏‏

1 Comments:

Anonymous ناشناس said...

برای جفتمون

بنال ای‌بلبل‌دستان، ازیرا ناله مستان
میان صخره و خارا اثر دارد، اثر دارد
(مولوی)

۱۰:۳۶ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home