آرش
چه كسي ميداند، دستهايت جاي خالي چيست؟
چه كسي ميداند، - به سينه - كدامين ترس ملعبهي توست؟
خندهات گويي از تهِ كوچههاي دور و محو
مرا به بازديد خاطراتام ميخواند
خندهاي تنها برلب.
ميشناسمات
شايد از عمق شبي گرم
كه درآن
من هم
چيزي را به بازي گرفتهام
چيزي به اندازهي تمام قلبم
چيزي كه ما را - من و تو - شكستهاست
بخند
تنها بر لب
بگذار لودگي، مهري باشد بر سند حماقت آنانكه سينهات را نميكاوند
آنجا كه ايستادهاي، مرز نزديكياست، اما
چه كسي ميداند، كه تنها درآن ميتوان تاب آورد؟
ميشناسمات
باور كن
سالهاست ميشناسمات
چه كسي ميداند، - به سينه - كدامين ترس ملعبهي توست؟
خندهات گويي از تهِ كوچههاي دور و محو
مرا به بازديد خاطراتام ميخواند
خندهاي تنها برلب.
ميشناسمات
شايد از عمق شبي گرم
كه درآن
من هم
چيزي را به بازي گرفتهام
چيزي به اندازهي تمام قلبم
چيزي كه ما را - من و تو - شكستهاست
بخند
تنها بر لب
بگذار لودگي، مهري باشد بر سند حماقت آنانكه سينهات را نميكاوند
آنجا كه ايستادهاي، مرز نزديكياست، اما
چه كسي ميداند، كه تنها درآن ميتوان تاب آورد؟
ميشناسمات
باور كن
سالهاست ميشناسمات
1 Comments:
برای جفتمون
بنال ایبلبلدستان، ازیرا ناله مستان
میان صخره و خارا اثر دارد، اثر دارد
(مولوی)
ارسال یک نظر
<< Home