پچپچ آدمكا، بس كه تو هم ميدوه --- ديگه فرياد منو سايهام هم نميشنفه
شنيدم از ما بهترون، يه پيامي رو كه نميدونم چهجور چيزي ممكنه باشه بطور مداوم و در جهات مختلف توي فضاي لايتناهي پخش ميكنن كه شايد يهروزي يهجايي يه موجود مثلا باهوشي اين چيزا رو بگيره و شايد بفهمه كه يه موجود مثلا باهوش ديگهاي يه گورستون ديگه اونطرف دنيا منتظره كه اونو پيدا كنن، بعد اگه كنجكاويش تحريك بشه و اگه امكانات تكنولوژيكياش رو داشته باشه، شايد رنج سفر رو به خودش هموار كنه و به ديدنمون بياد، كه من گمون ميكنم حتي اگه تموم اين فرضهاي محال اتفاق بيوفته، يا خود اون موجود همينجوري محض تفريح ميزنه نابودمون ميكنه، يا خودمون قبل از اينكه اون برسه اينجا زحمتش رو كم كرديم و همديگه رو تيكه و پاره.
حرف به درازا نكشه كه ديگه هيچ رقمه حوصلهاش رو ندارم. قصدم اينه كه يه جوري خودم رو توجيه كنم، اصلا به شما هم ربطي نداره، ميتونيد نخونيد، يه جورايي ترك عادت موجب مرضه {است}. الغرض، اينجور كه معلومم شده، جزو از ما بهترون نيستم، خدا رو شكر آنتن بشقابي و كامپيوترم نيستم، يه نيمچه آدمم كه يه نصفه مخ كرم خورده داره و تازه تازه فهميده كه كار اين بابايون از ما بهترون چقدر احمقانهاست، و از اونجايي هم كه بهقول يه باباي از ما عاقلتروني "كار بد مصلحت آن است كه مطلق نكنيم"؛ بنابراين يه دفعه عين بودا دچار تحول دروني شدم و به اين نتيجه رسيدم كه كمتر نق بزنم (كمتر يعني اينكه بازم نق ميزنم گهگداري) بهجون جماعتي كه گوشاشون رو بستن و دهنشون رو باز؛ آدمي كه خودش داره داد ميزنه آخه صدا بقيه رو نميشنفه كه. اينشكلي شايد من هم نق نق بقيه بهتر حاليم بشه، انرژي كمتري هم هدر بدم. ميشينم اينجا و به پيپم پك ميزنم و گوش ميكنم و سر تكون ميدم، اينجوري ژست بهتري هم داره.
پ.ن. اين رو هم براي تنوير افكار عمومي بگم كه اون از ما بهتروني كه گفتم، در كنار اين كار احمقانه، يه كار عاقلانه هم كردن، يعني يهدونه (يا چندتا) گوش بزرگ هم درست كردن كه پيغام احتمالي موجودات مثلا باهوش ديگه رو -كه شايد همچين كاري بكنن- بشنفن و بفهمن كه تنها نيستن و خوشحال بشن، ولي از اونجايي كه من همون بالا هم گفتم، از ما بهترون نيستم و باقي قضايا، پس نميتونم تقليد كنم و بنابراين شامل حال من نميشه.
۲۴ اسفند ۱۳۸۷
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home