جايي براي واگفت هذيان‌ها

سه‌شنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۶

پشيمونم، براي تموم وقتايي كه كمتر خواستم‌ات، كمتر ديدم‌ات‏

تــاكــــي در انـــتـــظــار گــذاري بــه زاريــم‏

بـازآي بـعـد از ايـن‌همه چشم انتـظاريم‏

ديـــشـب بـــه يــاد تــو در پــرده‌هــاي ســاز‏

جــان‌ســوز بــود شـرح سيــه روزگاريـم‏

بــس شــكــوه كـــردم از دل نـاسـازگار خــود‏

ديـشب كه ساز داشت سـر سازگاريـم‏

شـمـعـم تـمـام گـشـت و چـراغ ستــاره مـرد‏

چـشمي نماند شـاهد شـب‌ زنده‌داريـم‏

طـبـعـم شـكار آهـوي سـر در كـمـنـد نيـست‏

ماند به شيـر شيـوه‌ي وحشي شكاريم‏

شرمم كشد كه بي تو نفس مي‌كشم همي‏

تا زنده‌ام بس است هميـن شرم‌ساريم‏

«شهريار»‏

1 Comments:

Anonymous ناشناس said...

salam man alan daram bahat harf mizanam ghorboonet beram:-*ino khasti bekhooni ye baste dastmal dame dast dashte bash boosesh khise kheily dooset daram!

۱۱:۵۵ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home