فراموشي
كلمات به سادگي زير پا ماند (چون قلبها)
هيچ نشاني نيست
هيچ انديشهي تازهاي
تمام آنچه به ديدار تو مهيا گشت
به سادگي ريزش كلمات
به روزمرّگي و فراموشي حرفها
يا دلخواهي تحقق يك خواسته
پر كشيد
چيزي شكست
چيزي كه صداي عربدهاش را باد در آن سوي شهر
لابلاي خانهها
كنار پنجرهات يله نداد
چيزي كه در دلم براي تو پر كشيد
با معصوميتي عظيم، زير پاهاي كودكانهات
له شد.
1 Comments:
محمدجان من شعرت را اینطور خواندم
فقط خواستم که بدانی
قربانت
***
از کلماتِ زیرِ پا مانده
هیچ نشانی نیست
نه از خطها و نه از صداها
همه آنچه داشتیم
در روزمرگی و فراموشیی نگاهها و حرفها
رفت و ماند جای خالیی بینِمان
و آنچه ماند در دلم شکست و
صدای شکستش را باد
نبرد آنسوی شهر تا کنارِ پنجرهات بیاویزد
که چون پَر کشید
زیرِ پایت له نشود.
2 مهر 1385
ارسال یک نظر
<< Home